غزل هجرت
آید آن روز که من هجرت از این خانه کنم از جهان پرزده در شاخ عدم لانه کنم
رسد آن حال که در شمع وجود دلدار بال و پرسوخته کار شب پروانه کنم
روى از خانقه و صومعه برگردانم سجده بر خاک در ساقى میخانه کنم
حالى حاصل نشد از موعظه صوفى و شیخ رو به کوى صنعى واله و دیوانه کنم
گیسوى و خال لبت دانه و دامند چسان مرغ دل فارغ از این دام و از این دانه کنم
شود آیا که از این بتکده بربندم رخت پرزنان پشتبر این خانه بیگانه کنم
رباعى منتشر نشده حضرت امام خمینى (س)
رباعى
اى دوستبروى دوستبگشاى درى صاحب نظرا به مستمندان نظرى
ما بىخبرانیم زمنزلگه عشق اى با خبر از بىخبر آور خبرى
نویسنده ابوذر نعمت الهی در دوشنبه 85/3/15 و ساعت 6:0 صبح |
گفتنیهای دوستان()